یادداشت لاکانیسم: متن حاضر مصاحبهای است که نشریه نیوپلیس (New Polis) در اکتبر ۲۰۱۸ با روانکاو لاکانی توماس سولوس (Thomas svolos) ترتیب داده است. این مصاحبه پیرامون کتاب مهم سال ۲۰۱۷ وی، روانکاوی قرن بیستویکم، ساخته و پرداخته شده است. سولوس در این کتاب نگاهی عمیق به عرصهی لاکانی در آمریکا میاندازد و از تجربهی غنی خود به عنوان روانکاو در بافتار آمریکایی بهرهبرداری میکند. این کتاب قصد دارد نقش آتی روانکاوی لاکانی را در آمریکا ترسیم کند و سمپتومهای جدید در فرهنگ این کشور را منتقدانه تحلیل کند، از شکلهای تشدید یافتهی اعتیاد گرفته تا توجه به گفتمان کاپیتالیستی لاکان. ویراستار همکار نیوپولیس، دنیل تات (Daniel tutt)، این مصاحبه را اجرا کرده است. ترجمه انگلیسی به فارسی این مصاحبه به عهده «رضا پیشکار» بوده است.
نیوپلیس: چرا روانکاو لاکانی شدید؟ چه چیزی در آموزههای لاکان وجود داشت که برای شما جالب و بدیع بود؟
سولوس: من هرگز بهشخصه با ژاک لاکان روبرو نشدهام و هنگامیکه نخستین بار در کالج چیزهایی دربارهی لاکان شنیدم، تصور میکنم که اینجا در ایالات متحده دههی ۱۹۸۰ فقط یک روانکاو لاکانی وجود داشت. بنابراین همانند بسیاری از افراد نسل من، نخستین برخورد من با لاکان از طریق متنهای او بود. این متنها توسط یک پروفسور دانشگاهی تدریس میشد که روانکاو نبود. در آن موقع من بسیار خوششانس بودم چون آن شخص که متنهای لاکان را برای من درس میداد فردریک جیمسون بود، و هرچندکه او مسلما روانکاو نیست، اما یک خوانندهی تیزبین و آگاه لاکان است. در واقع مقالهی او در شمارهای از مجلهی مطالعات فرانسوی ییل که در سال ۱۹۷۷ به لاکان اختصاص یافته بود امروز هم بدیع و تازه است و ارزش خواندن دارد. بنابرین، همانند افراد زیادی، من لاکان را در بافتار مطالعهی بسیاری از سایر تئوریستهای معروف ــ آلتوسر، فوکو، دریدا، مکتب فرانکفورت ــ و مباحثات پیرامون پساساختارگرایی و پستمدرنیسم در آن دوران مطالعه کردم.
سبک لاکان توجه مرا جلب کرد. سبک او نه توصیفی بود و نه تعلیمی و مطمئنا خسته کننده نبود. او کلمات را به روش خاصی استفاده میکرد. شاید بتوانم صفت تکاندهنده را برای روش او به کار ببرم. شیوهی دیگر بیان کردن روش لاکان حسی است که داشتم، من احساس میکردم که او میخواست کلماتش چیزها را محکم بگیرند، اما نه خیلی محکم. نوشتههای لاکان هرچند برای من نامنسجم بودند اما آشفته یا غیرواضح نبودند، بلکه او با دقت و ظرافت مینوشت. من دوست داشتم نوشتههایش را بخوانم، وقتیکه کیفیت ترجمهها بهبود یافت و من شروع کردم به خواندن نوشتههای او در زبان فرانسوی ــ چالش بزرگی برای من بود ــ اوضاع بهتر شد. اولین بار اینگونه جذب لاکان شدم.
البته، وضعیت اکنون بسیار متفاوت است. گروه من ([the New Lacanian School of the World Association of Psychoanalysis [WAP)، که از مدرسهای نشات میگیرد که توسط لاکان تاسیس شده بود) اینجا در ایالات متحده در پیوند با گروهی است که Lacanian Compass نامیده میشود و روانکاوانی در پنج شهر دارد. گروههای دیگری هم وجود دارند و بعضی روانکاوان لاکانی مستقل که لزوما به هیچ مدرسه و یا گروهی وابسته نیستند. بنابرین افراد بسیار بیشتری این فرصت را دارند تا یک تجربهی روانکاوانهی لاکانی داشته باشند. درنهایت روانکاوی یک پراکتیس است و تجربهی روانکاوانه قلب آن است.
نیوپلیس: آیا روانکاوی جهتگیری سیاسی خاصی دارد؟ درحال حاضر ما چپ لاکانی نسبتا پرجنبوجوشی را به مدت چندین دهه داشتهایم که بر جنبشهای سیاسی چپگرای این سو و آن سوی جهان تاثیر گذاشته و سر و صدای گستردهای در آکادمی داشته است. اما این هم مشهور است که خود لاکان اغلب فردی با ذهنیتی محافظهکار بود. او نسبت به سیاست انقلابی بدبین بود. و با وجود این آموزههایش به شکلی گسترده در دامنههای سیاسی مختلف و با برنامههای گوناگونی که در ذهن دارند به کار برده میشوند. نظر شما دربارهی لاکان و سیاست انقلابی چیست؟ آیا ایدهی فرمولبندی یک جهتگیری سیاسی خاص ــ چه چپ چه راست ــ نسبت به آموزههای لاکان امر مطرود و تکفیرشده است؟
سولوس: اینجا میخواهم بگویم که لاکان دربارهی ایدهآلیسمها محتاط بود و شاید آنچه شما در اینجا صفت «محافظهکار» را برای آن به کار می بردید نشانگر تردید وی دربارهی ایدهآلیسمها، از جمله ایدهآلیسمهای چپ است. ژاک آلن میلر در مجموعه مصاحبههای جالبی که درسال ۲۰۰۵ در رادیو انجام داد، پاسخ بسیار قانعکنندهای به این پرسش میدهد، او اشاره میکند که سیاست لاکانی ذاتا براندازنده است، میتوانیم بگوییم هم براندازندهی هنجارها است و هم براندازندهی ایدهآلها، احزاب و امثالهم. و براندازی همواره ویژگی سیاست چپ نبوده است.
اما پاسخهای فراوان دیگری نیز وجود دارند که میخواهم به این پرسش جالب اضافه میکنم. نخست اینکه روانکاوان New Lacanian School و WAP در چند سال گذشته یک پروژهی درگیر شدن در سیاست را برعهده گرفتهاند. این پروژه تحت عنوان جنبش زادیگ (Movement Zadig) و در واکنش به پدیدههای سیاسی گوناگون ارائه شده بود که خصوصا به جهش و شدت یافتن سیاست دستراستی در سطح جهان و به حملات به آزادیها و حقوق مختلف مربوط میشود، همهی اینها ساختارهای سیاسی و اجتماعیای را تهدید میکنند که برای اجرای خود روانکاوی ضروری هستند. پرشورترین مثال از این فعالیتها قیام the French School of the WAP علیه مارین لوپن در انتخابات رئیسجمهوری فرانسه در سال ۲۰۱۷ بود.
درنهایت میخواهم اضافه کنم که لاکان و میلر و WAP که از او پیروی میکنند، در آفرینش آنچه مدرسه (School) مینامیم چیزی را توسعه دادهاند که معتقدم افزونهی بسیار منحصربفردی به سیاست است، مدرسه برای روانکاوها، و در سایر موارد برای افراد دیگر، شکل بسیار خارقالعاده درگیری و تعهد اجتماعی تحت منطقی بسیار متفاوت از گروههای فروید ــ کلیسا و ارتش ــ و همچنین بسیار متفاوت از حزبهای سیاسی یا فعالیت دستهجمعی معاصر است. اینجا میخواهم «Turin Theory of the Subject of the School» میلر را بهمثابه یک خوانش تعیینکننده از چیزی پیشنهاد میکنم که مدرسه روانکاوانهی لاکانی را، فرضا، از سایر گروهها متمایز میسازد. صرفا در راستای اهداف این مصاحبه اینجا خواهم گفت که این مدرسه صورتبندیای است که به نحوی به اعضایش اجازه میدهد هم ایدهآل جمعی و هم سوبژکتیویتهی هر عضو را حفظ کنند.
نیوپلیس: لاکان در شرح و بسط خود درباره گفتمان کاپیتالیستی اشاره میکند که ابژههای رانه برای سوژه در موضع عاملیت قرار گرفتهاند. اما در روزگار خودمان تشدید ابژههای تکنولوژیک و زیباشناختی را داریم (ابژههایی برای مصرف که به صورت صنعتی تولید شدهاند: فیلمها، تصاویر، پورنوگرافی و غیره) که برای سوژهی میلورز در این موضع عاملیت قرار میگیرند. لاکان اصطلاح lathouse را ایجاد کرد تا به این ابژههای موقتی اشاره کند که بهمثابه جایگزینی برای ابژهی کوچک a خدمت میکنند. این قضیه برداشت هربرت مارکوزه از والایش منفی را به من یادآوری میکند، والایش منفی یا والایشهایی که فرد روی شکلهای سرکوبگر سلطه سرمایهگذاری روانی میکند. در معنایی عملی، شما چگونه این مفهوم lathouse را در پراکتیس بالینی خودتان و در روانکاویپذیرندههایی که مواجه میشوید درک میکنید؟
سولوس: برای فروید ابژههای رانه پستان، مدفوع و فالوس بودند؛ ابژههای بدنی مختلف که با نواحی شهوتزا ارتباط داشتند. نخستین نوآوری لاکان درخصوص ابژههای رانه اضافه کردن نگاه و صدا بهمثابه ابژههای، به ترتیب، رانهی اسکوپیک (یا، دیداری) و رانهی القایی (شنیداری) بود که او به طور جامع در سمینار دهم خود شرح و بسط داده است. لاکان در سمینار هفدهم این موضوع را با مفهوم lathouse خود بیشتر گسترش میدهد، lathouse یا میشود گفت ابژههای مصنوع و تولیدشده، مانند ترانهها، فیلمها، تصاویر، ابژهها و غیره. بیماران اغلب در جلسات خود دربارهی این ابژههای مصنوع و از رابطهشان با این ابژههای مصنوع، این بسطها و امتدادهای ابژههای بدنی طبیعی، صحبت خواهند کرد.
به عنوان مثال صرفا غذا و مسائل گوناگونی را در نظر بگیرید که با ابژه دهانی در پیوند هستند، از بیاشتهایی مرضی (آناروکسیا) تا چاقی مفرط. انباشت کردن (انبار کردن غذا و سایر چیزها)، که نه تنها موضوع کار بالینی است بلکه حتی اکنون موضوع شوهای تلویزیونی نیز است، درواقع بسط و امتدادی از ابژهی مقعدی است. و ما تمام تصاویر و تاثیر آنها، از جمله پورنوگرافی، را در پیوند با ابژهی اسکوپیک داریم.
نیوپلیس: شما دربارهی این مفهوم جالب صحبت میکنید که توسط ژاک آلن میلر ایجاد شده است، مفهوم«زیرپایی [زیرپایی برای سخنرانی در فضای عمومی] (Soapbox)» یا جایی که افراد معمولا به قلمروشان، اگو یا بدنشان به مثابه حقیقت اولیهی وجودشان مینگرند. شما میگویید که ما ایدهآلها را روی زیرپایی قرار نمیدهیم: ما سنتوم را روی زیرپایی قرار میدهیم. من از خود میپرسیدم که آیا شما فکر میکنید این مفهوم میتواند در محیط سیاسی گستردهتری به کار گرفته شود؟ برای مثال، آیا مفهوم زیرپایی همان سکو و تریبون رسانهی اجتماعی است که چهرههای عمومی امروزه آن را اشغال میکنند؟ فکر کردن به این موضوع جالب است که استراتژی غالب چپ «بی سکو کردن یا بی تریبون کردن» چهرههای مختلف راستافراطی بوده است، استراتژیای که به دنبال از بین بردن خود سکو یا تریبون گفتار آنها است. اما با این مفهوم میتوانیم اشاره کنیم که زیرپایی مفهومی دربارهی ایدهآلهای گفتار آدمی نیست، بلکه جایگاهی است که سمپتوم از آن بیان میشود.
سولوس: زیرپایی ترجمهی من از لغت فرانسوی escabeau است. لاکان این واژه تنها در چند جا برای اشاره به آنچه میخواست دربارهی جیمز جویس بگوید به کار برده است. ترجمهی تحتاللفظیتر شاید «چارپایه» باشد، اما ایده چیزی است که فرد روی آن میگذارد و زیرپاییهایی که مردم برای حرف زدن در لندن روی آنها میایستند ترجمههایی واقعا کامل هستند، بااینکه کمتر تحتاللفظیاند. اینکه شما این مفهوم را بهمثابه یک رهیافت به رسانههای اجتماعی تعمیم دادید مطمئنا برای من معنادار است، از آن جهت که مردم ژوئیسانس خودشان، ارضای وجودشان و باورهایشان را در معرض نمایش قرار میدهند.
ما میتوانیم بگوییم که آن جایگاه ژوئیسانس احمقانه و فالیک است، جایی که ارضای مورد نظر در پیوند یا درگیری با دیگری نیست، دیگری یا همان کسی که معنای موردنظر را خواهد شنید و آن را به شکلی تعدیل شده به خود سخنگو بازتاب خواهد داد، آنگونه که در مکالمه اتفاق میافتد. کمابیش روی زیرپایی، سخنگو میتواند ارضا را در خود معنایی پیدا کند که میخواهد بیان کند، بدون تاثیرپذیری از حضور دیگران. و من موافقم که آن مطمئنا فرمولبندیای است که ما میتوانیم دربارهی رسانههای اجتماعی ایجاد کنیم. آن چیزی بسیار متمایز از مکالمه است، مکالمه مستلزم در نظر گرفتن دیگری است. ما همهی اینها را از این اصطلاح انگلیسیمان به دست میآوریم که فردی «بالای زیرپاییاش است (اصطلاح مذکور در انگلیسی به معنای «بیان کردن اعتقادات خود به دیگران با شیوهای سرسختانه و آزاردهنده» است)». و درواقع این کاری است که افراد در رسانههای اجتماعی انجام میدهند.
نیوپلیس: برخی از دوستان روانکاو من که با اجتماعات حاشیهای کار میکنند، خصوصا مردمانی که در زاغهها و در فقر شدید زندگی میکنند، به من میگویند که روانکاوی اغلب کارایی خود را در این محیطها از دست میدهد. آیا تاکنون دلمشغول بودهاید که تقدیر روانکاوی، علیالخصوص شاید در جهتگیری لاکانیاش، بازتولید اشکال بورژوایی و بهخصوص اشکال اروپایی سوبژکتیویته است؟
سولوس: باید با شیوههای مختلف به این پرسش پاسخ بدهم. ابتدا میخواهم اشاره کنم که به مدت یک قرن گروهای گوناگونی از روانکاوان دلمشغول آن چیزی بودهاند که شما «اجتماعات حاشیهای» یا مردم فقیر مینامید، یا از دیدگاهی متفاوت دلمشغول امکان کار با افرادی بودهاند که معمولا امکان کار با روانکاو ــ به دلایلی از جمله مشکلات مالی و سایر مشکلات ــ را ندارند. روانکاوها در دههی ۱۹۲۰ در برلین نخستین کلینیکهای روانکاوانهی رایگان را تاسیس کردند. اخیرا روانکاوانی که من با آنها در WAP کار میکنم، مراکزی برای مشاوره و درمان در بسیاری از شهرهای بزرگ اروپا و آمریکای جنوبی ایجاد کردهاند و در آنها فعال هستند. در این مراکز بیماران میتوانند این فرصت را داشته باشند تا با یک روانکاو تا ۲۴ جلسه به صورت رایگان کار کنند.
با وجود این من یقینا میتوانم تصور کنم که شاید روانکاوی برای فردی در شرایطی که شما «فقر شدید» مینامید زیاد کاربردی و جالب نباشد. چنین فردی شاید شیوههای دلخواه دیگری برای صرف زمان و انرژی داشته باشد.
و اما مسئلهی تکثیر یا بازتولید شکل خاصی از سوبژکتیویته که قطعا در روانکاوی یک تهدید است. در واقع لاکان از همان ابتدای کارش از روانکاوانی که از روانشناسی اگو پیروی میکردند بسیار انتقاد میکرد، زیرا دیدگاه آنها در واقع این بود که بیمار نیاز داشت تا اگوی خود را بر اساس اگوی روانکاوش شکل دهد، یا حداقل بر اساس بخش سالم اگوی روانکاوش.
چنین پنداری برای لاکان امری مطرود و تکفیرشده بود، لاکان احساس می کرد که اگو در ذاتش همواره یک سوءبازنمایی است. بازگردیم به حرف شما دربارهی «سوبژکتیویته»، سوژهی لاکان همواره در تضاد با اگو است. سوژهی لاکانی بدون شکل، جوهر یا ویژگی است ــ اگو نیز چنین است ــ و کمابیش سوژهای تقسیمشده است. این حقیقت مهم برداشت لاکان از سوژه است و در این معنا این سوژه فاقد ویژگیهای بورژوا یا غربی است (همین قضیه در مورد ویژگیهای پرولتاریا نیز صادق است).