یادداشت لاکانیسم: دکتر گیرالدو (Macario Giraldo) در سال ۱۹۶۱ با بورس تحصیلی دانشگاه جورج تاون به ایالات متحده آمد. او مدرک فوق لیسانس زبانشناسی کاربردی خود را در اوایل سال ۱۹۶۴ اخذ کرد و به عنوان بخشی از تز خود دو کتاب درسی نوشت، کتابهایی که برای تدریس انگلیسی در سطح ابتدایی در مدارس کشورش، کلمبیا، در نظر گرفته شدند و برای مدتی در بسیاری از مدارس استفاده شدند. دکتر گیرالدو از اوایل دههی ۷۰ عضو هیئت علمی دانشکدهی روانپزشکی واشنگتن بوده و عضو بنیانگذار فروم لاکانی واشنگتن دی سی است. او مولف دیالوگهای گروه/دیالوگهایی در گروه: پرسپکتیوهای لاکانی دربارهی گروه روانکاوی[۱] است. کتاب مذکور اولین کتابی است که روانکاوی لاکانی را برای گروه روانکاوی به کار میگیرد. او در طول ۲۰ سال گذشته موسسات بیشماری را در AGPA اداره کرده و آنها را در ایالات متحده، اروپا و آمریکای جنوبی معرفی کرده است. این مصاحبه توسط دکتر الکسیس ابرنثی (Alexis Abernethy) و دکتر استیون ون واگنر (Steven Van Wagoner) انجام شده است. ترجمه انگلیسی به فارسی این مصاحبه به عهدهی «فرهاد دشتی» بوده است.
الکسیس ابرنثی: تمرکز موسسهی اسپشیال (Special) شما روی چیست؟
ماکاریو گیرالدو: من مفاهیم محوری لاکانی را برای کار با گروه روانکاوی به کار میبرم. این امر که چگونه کار با ناخودآگاه در گروه، سوژه را از امری یگانه به امری چندگانه و از امری چندگانه به امری یگانه تبدیل میکند. شرکتکنندگان توانایی کاربست زبان در کار بالینیشان را تقویت میکنند.
استیون ون واگنر: میتوانید کمی بیشتر بگویید که چگونه این کار را در گروه انجام میدهید؟
ماکاریو گیرالدو: میتوان گفت که اعضا مطابق با پیشزمینههای خاص خودشان وارد تفاسیر زبانی متفاوتی میشوند. این دیالوگ در گروه (dialogue IN the group) را میسازد. اعضای گروه به وضعیتهای اگویی متفاوتی میافتند. کاری که من و بیشتر درمانگرها انجام میدهیم عمل بهعنوان میانجیگر است و سعی میکنیم که از تفاوتها و شباهتها و روشهای پلزدن میان این وضعیتهای متفاوت آگاهیای در اختیار آنها بگذاریم. این میانجیگری بسته به تئوری خاصی که درمانگر پیروی میکند، سبکهای مختلفی را منعکس میکند.
من این دیالوگ را بهمثابه دیالوگ اگو میشنوم و نه لزوماً دیالوگ سوژه، سوژهی ناخودآگاه. من به برخی واژهها، برخی عبارات، حالات بدنی، رفتارها توجه میکنم که در تئوری لاکانی دال مینامیم، دالها واحدهای سازماندهندهی معنا هستند. برای مثال ممکن است کسی را دعوت کنم تا برای ما بیشتر درباهی واژهی «ترس» بگوید، این واژهای است که به نظر میرسد در روایت تکرار شود. گاهی اوقات ممکن است گروه بهمثابه کل را دعوت کنم تا دربارهی چیزی که فردی به طور اتفاقی میگوید نظر بدهند، تا به گروه و عضو گروه کمک کند که به چیزی راه بیابند که امری اتفاقی نیست. در این فرآیند تلاش میکنم که عضو و گروه را به سوی دیالوگ گروه (dialogue OF the group) حرکت دهم. حرف اضافهی در (IN) و ـِ (OF) به تمایز بسیار مهمی میان ابژه در میل در مقابل ابژهی میل مربوط هستند. ابژهی میل ابژهی گمشده است. ابژه در میل هر ابژهای است که بهعنوان صورتظاهر (semblance) میآید تا آن خلا را بپوشاند.
من سه ثبتکار لاکان: امر تصویری، امر نمادین و امر واقعی و نحوهی استفادهام از آنها برای کار با گروه را ارائه میکنم. برداشتم از دیالوگها در مقابل دیالوگهایی که ارائه و شرح داده میشوند. میل، ژوئیسانس و ناخودآگاه هستهی کار هستند.
علاقهی من کمک به بالینکارانی است که کارکرد اصل لذت، آنگونه که فروید به ما ارائه کرد، را با مفهوم ژوئیسانس لاکان مقایسه میکنند. لاکان از طریق این مفهوم، فهم ناخودآگاه و آشکارشدگیهای آن در سمپتوم را توسعه داده است. مسئلهی حقیقت سوژه شدیداً به آن گره خورده است. این ممکن است مسئلهی مهمی را دربارهی این امر مطرح کند که ما در درمان چه چیزی را نرمال مینامیم و پیامدهایش چیست.
استیون ون واگنر: میتوانید به ما بگویید که منظور لاکان از ژوئیسانس چه بود و ربط آن به «حقیقت سوژه» چیست؟
ماکاریو گیرالدو: این مفهوم کلینیک روانکاوی را متحول کرده است. ژوئیسانس کیف است. ولی کیف پیچیدهای است، کیفی که مستلزم سوژهی تقسیمشده است. به بیان دیگر، کیف بودن که در برابر طرف دیگر ــ که به طرفداری از میل، ارزشها و خواستهای نمادین منتقلشده از خانواده و فرهنگ عمل میکند ــ حق و حقوق رانهها را مطالبه میکند. متعاقباً سمپتوم بیانی از حقیقت این بودن است که بین رانه و میل گیر افتاده میافتد. بنابراین در سمپتوم کیف و رنج وجود دارد. این حقیقت امری است که در حال رخدادن است و نه حقیقت چیزی که باید یا نباید باشد.
الکسیس ابرنثی: شما تعدادی کتاب و مقاله چاپ کردید که در آنها استفاده از روانکاوی لاکانی در گروههای روانکاوی را بحث میکنید، همینطور چندین موسسه با محوریت لاکان را اداره کردهاید. من افتخار شرکت در یکی از این موسسات را داشتم و تحت تاثیر این امر قرار گرفتم که چقدر خوب مفاهیم پیچیده را به شیوههای روشن و گیرا توضیح دادید و کاربرد این مفاهیم را در فرآیند گروهی شرح دادید. چگونه به این موضوع علاقهمند شدید؟
ماکاریو گیرالدو: در سال ۱۹۹۴، دانشکدهی روانپزشکی واشنگتن از من خواست که یک هفته مطالعه در پاریس را اداره کنم تا دانشجویان ما بتوانند در جریان روانکاوی فرانسوی قرار بگیرند. دو روانکاو فرانسوی، دکتر ژانـمکس گادلیه و همسرش دکتر فرانسوا داوین، کار خود درباره سایکوز را ارائه کردند. من نه تنها تحت تاثیر رویکرد آنها قرار گرفتم بلکه بهعنوان بالینکار تغییری در جهتگیریام ایجاد شد. اصطلاح، «درمان از طریق صحبتکردن» معنای مناسبی به خود گرفت که هیچ وقت قبلاً تجربه نکرده بودم.
فکر میکنم آنجا بود که واقعاً دچار طاعون شدم. توجه وافرم به زبان آنگونه که لاکان ناخودآگاه را درک میکند، تاثیر عمیقی بر من داشت. به نوعی به خاطر مطالعهی قبلیام در زبانشناسی کاربردی در دانشگاه جورجتاون از قبل برای این تغییر آماده شده بودم. اما حتی در خواب هم نمیدیدم که هستهی اصلی دال بر مدلول فردینان دو سوسور بتواند چنین جایگاه مرکزیای در روانکاوی به خود بگیرد. این کاری است که لاکان کرد. تز مرکزی لاکان که ناخودآگاه همانند زبان ساختار یافته است بیانی روشن از جهتگیری او است.
استیون ون واگنر: بیشتر بگویید که منظورتان از «طاعون» چیست؟
ماکاریو گیرالدو: این حرف فروید بود هنگامی که به ایالات متحده آمد. پیام دشواری به یک فرهنگ مخابره شد که در آن قرار بود پراگماتیسم و ایدهآلهای والا با جنبهی دیگری از وضعیت انسانی روبرو شوند. این شیوهی بیان او بود که ممکن است ندانید که در روانکاوی چه نوع «هدیهای» برای شما میآوریم. ما میدانیم که در بعضی کشورها روانکاوها انسانهای خطرناکی برای برخی رژیمها پنداشته میشوند. من این را مدیون لاکان هستم که توانستهام حقیقتاً با پیام فروید ارتباط بگیرم.
استیون ون واگنر: چگونه افراد ناآگاه به این رویکرد میتوانند مفهوم دال روی مدلول را درک کنند، و این چگونه بر طرز کار شما در گروه تاثیر گذاشت؟
ماکاریو گیرالدو: دال روی مدلول (S/s) هستهی اصلی رشتهی جدید زبانشناسی است. دال (بخش صوتی در واژهی، درخت) مفهومی را بازنمایی میکند (مدلول ــ مفهوم درخت). اما دال فوقالعاده متنوع خواهد بود (به عنوان مثال به ترتیب tree، arbol، arbre در زبانهای انگلیسی، اسپانیایی و فرانسوی). دال کلید آشکارساختن سرکوب است. لاکان، با پیروی از فروید، به ما یادآوری میکند که این نماد است که سرکوب میشود و نه لزوماً تاثر. به محض اینکه دال به دالهای دیگر وصل میشود امکان چیزی را فراهم میکند که سمپتوم بازنمایی میکند.
در آموزش من و آموزشی که بیشتر ما درمانگرها و روانکاوها با جهتگیریهای مختلف دیدهایم، سوال «چه احساسی داری؟» به عنوان کلیدی در اختیار ما قرار گرفته است که به رنج هیجانی بیمار دست یابیم. علاوهبراین احساسات، یا تاثر، در روانکاوی لاکانی امری محوری هستند. اما احساسات جابجا میشوند و (آنگونه که لاکان اشاره میکند به غیر از احساس دلهره) میتوانند دروغ بگویند. ما باید از طریق دال پیش برویم تا به تاثر برسیم نه راهی دیگر.
الکسیس ابرنثی: به نظر شما چگونه موسسهی اسپشیال برای افرادی در هر سطحی از تجربه مفید خواهد بود، هم برای آنهایی که با کار لاکان آشنا هستند و هم افراد ناآشنا؟
ماکاریو گیرالدو: برای افراد در هر سطح و آنهایی که به طور متفاوتی با لاکان مواجه شدهاند مناسب خواهد بود. قصد دارم از طریق مثالها و استفاده از گروههای نمایشی درمانگران را به چالش بکشم و آنها را برانگیزم تا تئوری لاکانی را بهعنوان افزودهای قدرتمند به دانش بالینیشان در نظر بگیرند.
برداشت من این است که بسیاری از درمانگران نمیدانند چگونه تا جایی که میتوانند از شیوهی کاربرد بیمارانشان از زبان بهره ببرند. امیدوارم این موسسه توانایی آنها را در استفاده از منابع زبان تقویت کند تا بتواند به کار بالینشان کمک کند.
الکسیس ابرنثی: چگونه تفکر شما دربارهی این موضوع در طول زمان تکامل یافته است؟
ماکاریو گیرالدو: من به مطالعه ادامه میدهم و زمانیکه به پاریس میروم روانکاوان فرانسوی بر من نظارت میکنند. دائماً فهم بیشتر و گسترشیافتهتری از معنای انتقال به دست میآورم. علاوه بر این کشف کردهام که خیلی بیشتر از قبل نسبت به این که چقدر میتوانم از بیمارانم یاد بگیرم گشودهتر هستم و در معنا و کاربست انتقال متقابل بازبینی کردهام.
استیون ون واگنر: به نظر شما اصطلاح انتقال در تفکر خودتان چگونه در نتیجهی مطالعهی لاکان گسترش یافته است؟ همچنین به ما بگویید چگونه شیوهی مفهومپردازی انتقال متقابل را بازبینی کردهاید؟
ماکاریو گیرالدو: در چارچوب لاکانی بیمار پیش روانکاو/درمانگر میآید و با او (زن یا مرد) بهعنوان «سوژهای که فرض میشود بداند» رابطه برقرار میکند. این مفهوم انتقال برای لاکان است. روانکاو در رسیدن بیمار به شناختش کمک میکند، شناختی که لزوماً شناخت روانکاو نیست بلکه بیشتر شناخت ناخودآگاه در سوژه است.
نمیتوانم به آسانی بیان کنم که این چقدر برایم قدرتمند و سودمند بوده است. من ۸۲ ساله هستم و قادر شدهام به شیوهای به بیمارانم گوش فرا دهم که امکان ایجاد فضایی برای گوشدادن را برایم فراهم میکند، فضایی که نسبت به زمانیکه خیلی جوانتر بودم فشار بسیار کمتری به من وارد میکند. همین طور در مورد مسئلهی انتقال متقابل، انتقال متقابل جایگاهی را ندارد که برای مثال، روانکاوی ارتباطی و دیگر جهتگیریها به آن نسبت میدهند. مسلماً روانکاو باید روانکاوی شود. اگر انتقال متقابل تبدیل به مانع شود، این یعنی روانکاو باید روانکاویشدن را ادامه دهد یا اینکه واقعاً به انتقال گوش نمیکرده است. اما بار دیگر واژهی انتقال متقابل در جهتگیری لاکانی به همان شیوهای که ممکن است در دیگر جهتگیریها وجود داشته باشد، سودمند واقع نمیشود.
الکسیس ابرنثی: چه توصیهای برای شرکتکنندگان دارید که بتوانند بیشترین استفاده را از این تجربه با شما ببرند؟
ماکاریو گیرالدو: میخواهم به آنهایی که به موسسه میآیند بگویم که نسبت به ندانستن، غافلگیرشدن، حتی شاید شوکهشدن، خشمگینشدن و سپس الهامگرفتن گشوده باشید. امیدوارم که به حاضران موسسه کمک کنم تا فضای بزرگتری در سینهی روانکاوانهشان به دست آورند، تا بتوانند نفسی عمیق کشیده و با شعار فروید، kern unseres wessen (هستهی هستی ما) کنار بیایند، این همه ما را دعوت میکند که تلاش کنیم در درمانمان به هستهی مرکزی هستیمان برسیم.
[۱] The Dialogues In/Of the Group: Lacanian Perspectives on the Psychoanalytic Group