گروه مطالعاتی لاکانیسم ـ نشر روشنگاه

مصاحبه «پل فغانسوا پائولی» با «شَغل مِلمُن»

یادداشت لاکانیسم: مصاحبه «شَغل مِلمُن» (بنیانگذار Association lacanienne International و مولف آثار متعدد در زمینه روانکاوی) با «پل فغانسوا پائولی» (روانپزشک، روانکاو و مقاله نویس مجله «پاساژ») در نشریه «فیگارو ادبی» مورخه ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۵ به چاپ رسیده است. شَغل مِلمُن در این مصاحبه واکنشی تند به انتشار «کتاب سیاه روانکاوی/ Livre noir de la psychanalyse» نشان می‌دهد. ترجمه فرانسه به فارسی این مصاحبه به عهده «صمد کاظم پور» بوده است.

پل فغانسوا پائولی: «کتاب سیاه روانکاوی» تمام ارکان روانکاوی را متهم می‌کند و آن را در عرصه درمانگری ناکارآمد تلقی می‌کند، این کتاب چه احساسی در شما برمی‌انگیزد؟

شَغل مِلمُن: به بیانی دقیق این کتاب اساساً کتاب نیست، بلکه متن‌های گردآوری‌شده‌ای است که پیشاپیش بیشتر آنها را میشناختیم. در این مجموعه دوباره همان تزهایی مطرح شده است که روانکاوی از ابتدای پیدایش خود با آنها روبرو بوده است. بسیار مایه تاسف است که در این مجلد ضخیم هیچ مباحثه جذابی وجود ندارد. ای کاش شاهد نقدی مفید و سازنده بودیم، اما این مجموعه مخرب و بی‌ثمر است، در اکثر موارد، از جمله در مورد روانکاوی، با نقدهای سازنده بسیار اندکی روبرو می‌شویم. واقعا با خواندن این کتاب متوجه می‌شویم که به رغم کیفیت موجود در برخی از مطالب، این نوع نقد چیز چندان هوشمندانه‌ای ارائه نمی‌کند. در نتیجه هیچ چیز جدیدی در این کتاب وجود ندارد، این کتاب پرچم نوعی از علم‌گرایی را برافراشته می‌کند که گویا مخالفت «گوستاو فلوبر» با آن به اندازه کافی بنیادین و قاطعانه نبوده است! هومیاس‌های [۱] روانپزشکی همواره وجود داشته‌اند.

پل فغانسوا پائولی: «ژان کوتغو» روانپزشک، «حلقه روان» را به مخفی نگه داشتن گزارش اخیر [۲] «Inserm» متهم می‌کند، این گزارش کارآمدی ضعیف درمان روانکاوانه در مقایسه با سایر درمانها را آشکار می‌کند.

شَغل مِلمُن: این گزارش درباره چیست؟ ایده ارزیابی تاثیرات روانی بر مبنای معیارهایی که می‌خواهند علمی باشند، به خودی خود مشروع و مجاز است. با وجود این باید تعجب کرد که چرا این قاعده ارزیابی در حوزه‌ای به کار گرفته نمی‌شود که به کار گرفتن آن بدیهی به نظر می‌رسد: حوزه کیفیت/قابلیت و مدیریت داروهای اعصاب و روان، در صورتی که ارزیابی تاثیرات آنها به صورت آماری کار ساده‌ای به نظر می‌رسد. این کار نه تنها به طور جدی، یعنی به شیوه‌ای بی‌غرضانه و بی‌طرفانه انجام نمی‌گیرد و خود این امر مایه رسوایی است، بلکه این ادعا و توقع را از روانکاوان دارند که اصل و قاعده ارزیابی علمی را بپذیرند! من به آقای کوتغو که در این کتاب از نقصان تحلیل خود بسیار شکوه می‌کند توصیه می‌کنم سعی کند با تکیه بر معیارهای «علمی» روابط خود را با همسرش، والدینش، کودکانش و دوستانش سر و سامان ببخشد. اما بدون تکیه به روانکاوی! برای سر و سامان دادن به مسائل اساسی خود باید اعتبار «علمی» که سنگ آن را به سینه می‌زند مورد تردید قرار دهد! اگر «علم» توانایی سر و سامان دادن به مشکلات اگزیستانسیال ما را داشت، تا الان همگی از آن خبردار بودیم!

پل فغانسوا پائولی: برخی از نویسندگان، روانکاوی فرویدی را به ناتوانی در موضوع افسردگی متهم می‌کنند، همچنین آن را مسئول خودکشی‌هایی می‌دانند که می‌شد با دادن فرآورده‌های جایگزین (مثل متادون) از آنها اجتناب کرد.

شَغل مِلمُن: من خودم در دهه ۹۰ طرفدار توزیع گسترده فرآورده‌های جایگزین برای «مواد اعتیادآور» بودم. باید یادآوری کنم که همه متخصصان اعتیاد از قانونی شدن این کار لطمه خوردند. در آن دوره دوستانم در مرکز تحقیقی و درمانی اعتیاد Marmottan، مرا «ساقی مواد در لباس سفید پزشکی» صدا می‌کردند. آقای «دوست‌ـ‌بلازی» در کنگره «موتوآلیته فغانسه‌ز» که «فغانسوا میته‌غان» نیز در آن شرکت داشت، محبت کرد و سخنرانی‌ای برای دفاع از طرح من در نظر گرفت و این پروژه را به تصویب رساند. بر اساس محتوای کتاب سیاه، روانکاوی مسئول مرگ تقریبا ده‌هزار معتادی است که می‌توانستند با درمان‌های مناسب از مرگ نجات پیدا کنند! این پافشاری مایه رسوایی است. حال که مطلب به اینجا رسیده است من از آنانی که این نوع آمارها را ارائه می‌کنند می‌خواهم به ما بگویند چه تعداد از خودکشی‌ها به تحریک و دقیقا می‌گویم به تحریک داروهای اعصاب و روان انجام شده‌اند. همه روانپزشکان با این موضوع آشنایی دارند، به ویژه با شیوه عملکرد و تاثیر «بنزودییازپین‌ها» که در قرص «prozac» وجود دارد، این داروها باعث تسهیل گذار به کنش خودکشی می‌شوند.

پل فغانسوا پائولی: در ایالات متحده روانکاوی عملا از بین رفته است و با درمان‌های کوتاه مدتی که اغلب بر مبنای «شناخت‌گرایی» هستند، جایگزین شده است. به هر حال آیا این گواهی بر شکست و ناکامی روانکاوی نیست؟

شَغل مِلمُن: مسئله این است که بدانیم آیا ایالات متحده باید الگوی ما باشد یا خیر. باید ابراز تاسف کنم که دوستان آمریکایی ما که چاره‌ای جز احترام قائل شدن به آنها ندارم، گرفتار پس‌رفت و سیر قهقرایی فرهنگی شده‌اند که متاسفانه در میان ما هم در حال ریشه دواندن است. اما در ارتباط با نظریه‌های شناختی که در کشورهای انگلیسی‌ زبان رواج دارند، باید گفت که این نظریه‌ها از مدت‌ها پیش شناخته شده هستند، به ویژه نظریه‌های «پاولف». شناخت‌گرایی منحصرا به رفتارهای اجتماعی ارزش و اهمیت قائل است و این گرایش را دارد که هنجارهای رفتاری انسان را به این نوع پارامتر تقلیل دهد. مسئله این است که بدانیم آیا ما به واقع همانند حیوان هستیم یا تفاوت‌هایی با آن داریم؟ از همان بدو پیدایش فلسفه در دو هزار و پانصد سال پیش احتمالا این باور وجود داشته است که ما دارای برخی خصلت‌های متمایز هستیم.

پل فغانسوا پائولی: آیا روانکاوها مسئول کج‌فهمی‌ای هستند که خودشان برانگیخته‌اند؟ من در حین این پرسش به مشاجره شما با «ژاک آلن میلر» فکر می‌کردم، مشاجره‌ای که به موضوع سمینارهای لاکان مربوط می‌شد. برای مخاطب غیر مطلع این موضوع می‌تواند کاملا گنگ و مبهم به نظر برسد.

شَغل مِلمُن: مسئله مشاجره نیست، بلکه موضوع ناتوانی و عدم کفایت ژاک آلن میلر در انتشار نسخه‌ای معتبر از سمینارهای لاکان در یک بازه زمانی قابل قبول است. این را می‌دانید که در کشورهایی مثل آرژانتین و برزیل که لاکان در آنجاها بسیار مشهور و شناخته شده است، دانشجوها فرانسوی می‌آموزند تا بتوانند سمینارهای لاکان را که تنها بخشی از آنها انتشار یافته بخوانند و سمینارهای منتشر شده پر است از غلط‌های املایی و دستوری و همچنین واژگانی که نادرست معنا شده‌اند. ما به همراه «گابغیه‌ل بغگونیوو» زبان‌شناس بارها و بارها اصلاحات را به ژاک آلن میلر ارائه کردیم. اما او با اعتراض ما مخالفت کرد و درست به همین دلیل بود که بغگونیوو اثری به نام «لاکان شسته رفته» [۳] را منتشر کرد که در آن ملاحظات و توضیحات اصلاحی خود را آورده است. باید از خودمان بپرسیم که در نهایت هدف از انتشار سمینارهای لاکان چیست؟ پاسخ این است که کارهای لاکان را در دسترس علاقه‌مندان اندیشه او قرار دهیم. آثار لاکان سخت و پیچیده هستند، اما نادرست خواهد بود اگر بگوییم آرزوی او این بود که گنگ و اسرارآمیز باشند. برعکس، او تمایل داشت که برای اکثر مردم قابل فهم باشد.