یادداشت لاکانیسم: متن حاضر گفتگوی رابرت م. یانگ (Robert M. Young) با ایان پارکر (Ian Parker) در سال ۲۰۱۸ است. پروفسور ایان پارکر روانشناس و روانکاو برجسته بریتانیایی است که تالیفات متعددی از او در زمینه روانکاوی لاکانی و روانشناسی انتقادی منتشر شده است. او عضو مرکز روانکاوی و تحقیق فرویدی (CFAR)، شورای رواندرمانی بریتانیا (UKCP)، جامعه لندنی مکتب لاکانی جدید و کالج روانکاوان بریتانیا است. ایان پارکر فعالیتهای دانشگاهی و درمانی گستردهای نیز داشته است. ترجمه انگلیسی به فارسی این گفتگو به عهدهی «رضا محبی» بوده است.
یانگ: من بیشتر از اینکه یک مصاحبهگر باشم اهل گفتگو هستم، اما سعی خواهم کرد انضباط را رعایت کنم. تمام فکر و ذکرم این بود که مارکسیستهایی را که میشناختم پیدا کنم. به هرکسی که از میان آشنایان نزدیکم فکر کردم رادیکالهای سابق یا مارکسیستهای سابق از آب درآمدند. به نظر میرسید که طی آن زمان همهی آنها شغلهایی را از یکی از صاحبان قدرت آکادمی روانکاوی قبول کرده بودند. طولی نکشید که در نوشتههایشان اشاره به متفکران و مفاهیم مارکسیستی تا حد ناپدید شدن کاهش یافت. ممکن است اغراق کنم اما این عقیدهی من است. اگر کاملا صادق باشم، یک بار خودم را در حال تغییر عنوان مقالهی خودم یافتم، داشتم کلمهی «مارکسیسم» را حذف میکردم و به طور مبهمی فکر میکردم که انجام این کار دیپلماتیک بود. آیا شما فکر میکنید که فرهنگ مارکسیسم آکادمیک تضعیف شده است؟
پارکر: زمانی که من برای دوره دکتری در ساوتهمپتون نامنویسی کردم، این دوره دکتری فقط شامل یک فصل دربارهی روانکاوی میشد که ممتحنِ خارج از دانشگاه با رفتاری عاقلانه در طول جلسه دفاع (امتحان شفاهی) به آن اشاره نکرد، ریاست کمیسیون پذیرفتهشدگان با مهربانی کلمهی «مارکسیسم» را در پروپوزال من به «سیاست» تغییر داد. او گفت که در غیر این صورت هیئت علمی آن را نمیپذیرد. مدتها است در اینجا چنین مسئلهای بوده است. اما فکر میکنم امروز مسئلهی دیگر هم وجود دارد. فرهنگ چپ تضعیف شده است و این یعنی فضای کمتری برای گفتمان مارکسیستی، فضای کمتری برای افرادی که خودشان را مارکسیست مینامند و فضای کمتری برای اینکه مارکسیسم برای دیگران معنا داشته باشد وجود دارد. آنها از به کارگیری این اصطلاح احساس شرمندگی میکنند. دستکم در آکادمی. میگویم در حالی که این اتفاق میافتد و آکادمیها به سمت لیبرالتر شدن حرکت میکنند و از مارکسیسم پرهیز میکنند، در بیرون از آکادمی علاقهها رشد کرده است. کلمهی «سوسیالیست» دستکم دوباره در میان حامیان جیمز کوربین ــ نیم میلیون عضو کنونی حزب کارگر ــ و در ایالات متحده در پی حرکت برنی ساندرز در دستور کار قرار دارد، صرفنظر از آمریکای لاتین که مارکسیستها در زمینهی سیاست مشهورند.
یانگ: این جمعیت جدید هرگز از نظر سیاسی مارکسیستهای پراکتیسگرا (عملگرا) نبودند، به معنای دقیق کلمه هرگز به یک حرکت سیاسی نپیوستند. آنها چپ گرایانی تئوریک و فلسفی بودند.
پارکر: برخی از آنها با گروههای چپ نقاط مشترک دارند اما بله، این در واقع همیشه بخشی از مشکل بوده است. مارکسیسم یک پراکسیس است نه یک تئوری در حال گسترش. کاملاً مخالف تئوری توطئه است و پراکسیساش مستلزم شرکت در ایجاد جنبشهای مقاومت است. آن نمیتواند صرفاً «نقد» آکادمیک انتزاعی باشد.
یانگ: چه مسیری را در این موضوعها گذراندید؟
پارکر: به مارکسیسم یا به روانکاوی؟
یانگ: هر دو
پارکر: خب با مارکسیسم شروع شد.
یانگ: کجا بودید؟
پارکر: من در مقام دانشجوی دورهی کارشناسی در نیوکاسل بودم. عضو یک گروه مطالعه شدم که حزب کمونیست مارکسیستـلننیست بریتانیا آن را تاسیس کرده بود. متن ما دولت و انقلاب لنین بود. وارد آن گروه شدم، زیرا یک سال در مغازهای در جنوب لندن کار کرده بودم. تنها دو نفر از ما در مغازه بود. مدیر عضوی از حزب کمونیست بریتانیای کبیر بود، ایدهآل او اتحاد شوروی بود، عضو انجمن دوستی آنگلوـبلغاری بود و باور داشت که پس از انقلاب در موقعیت خوبی خواهد بود.
یانگ: ایدهآلگرایانه و رمانتیک است.
پارکر: ایدهآلگرایانه و رمانتیک بود، اما به نوعی تقریباً نظر مساعد مرا به موضع چپ جلب کرد. اما مسیری که من انتخاب کردم نه شوروی و مائوئیست استالینیسم بلکه تروتسکیسم بود. من هنوز در برخی شرایط خودم را از نظر سیاسی تروتسکیست تعریف میکنم؛ در مقام یک تروتسکیست این امر به دلیل سوء برداشت و تقلید همیشه سودمند نیست. وقتی که به دانشگاه رفتم میخواستم بیشتر یاد بگیرم. برای دورهی گیاهشناسی و جانورشناسی ثبت نام کردم و مجبور بودم موضوع سومی را هم انتخاب کنم و از روی شانس روانشناسی را انتخاب کردم. تا حدودی به دلیل مشغلههای ذهنی سیاسیام گیاهشناسی و جانورشناسی را از دست دادم. فکر میکنم اکثر اوقات هم مست بودم. دو سال صبر کردم و به کالجی در پلیموث رفتم تا مدرک روانشناسی بگیرم.
یانگ: چقدر سختکوش.
پارکر: فکر میکنم واقعاً حیف بود. من چیزی پیدا کردم که حقیقتاً به آن علاقه داشتم. این خود خودش بود. من چیزی پیدا کردم که محل تلاقی دو گفتمانی بود که برای من به یک اندازه مهم بودند. یکی مارکسیسم انقلابیای بود که در نیوکاسل برگزیدم. و دیگری، از مسیری غیرمستقیم از طریق روانشناسی آکادمیک، نهایتا به روانکاوی رسید، روانکاوی به مثابه روشی برای تفکر دربارهی سوبژکتیویتهای که آن را به فرد تقلیل نمیداد یا آن را عادیسازی نمیکرد و تلاش نمیکرد مردم را با جامعه تطبیق دهد. چیزی در آن وجود داشت که به نحوی با مارکسیسم سازگار بود. مسئله این بود که کدام نوع روانکاوی قرار است این امکان را فراهم سازد. مدتی طول کشید تا چیزی را انتخاب کنم که از آن راضی بودم.
من در طی تحصیلات کالجم یک بار تلاش کردم ــ به عنوان کسی که طرفدار روش درمانی ویلهلم رایش بود ــ این دو را با هم پیوند دهم. ما یک جامعهی سکسـپُل (Sex-pol) برپا کردیم و فکر میکردیم اگر میتوانستیم نقدهایش از کاپیتالیسم را بدون هستیشناسی عجیبوغریبش بدست آوریم ممکن بود همه چیز بر وفق مراد باشد. این یک مسیر اشتباه بود و فکر میکنم توجهات را به سوی مسئلهی عمیقتری جلب کرد. صادقانه بگویم، از آن زمان به بعد هرگز فکر نکردهام که شکل دادن مارکسیسم روانکاوانه و یا روانکاوی مارکسیستی امکانپذیر باشد. اینها حوزههای متفاوتی از تجربه هستند. حوزههای متفاوتی از کشمکش. اکنون یک روانکاو و یک مارکسیست هستم. من این دو را خلط نمیکنم.
یانگ: آیا در تجربیاتتان به عنوان یک دانشجوی دورهی لیسانس چیزی وجود داشت که باعث شد فکر کنید میخواهید درمانگر باشید؟
پارکر: نه. اصلا. من در مقام یک دانشجوی لیسانس به درمان حساسیت داشتم. هنگامی که فکر میکردم چه چیزی بخوانم رفیقان سیاسیام به من گفتند که نباید روانشناسی بخوانم چرا که یک رشتهی بورژوا است ــ که کاملاً درست بود. اما مرا جذب کرد تا دربارهاش یاد بگیرم. این همچنین به این معنا بود که من به درمان به مثابه بخشی از روانشناسی مشکوک بودم. تنها بعدها زمانی که روانشناسی را در پلیتکنیک منچستر یاد گرفتم، احساس بدی پیدا کردم که از رواندرمانی به مثابه یک پراکتیس هیچ چیزی نمیدانستم. بنابراین در سرویس سلامت همگانی شروع به یادگیری در مورد رواندرمانی به مثابه یک پراکتیس از باب هابسون کردم. او یک یونگی مرتد بود که در چارچوب وینیکات و کلاین فکر میکرد. واقعا جذاب بود و بدین نحو پراکتیس را شروع کردم.
یانگ: من مادری افسرده داشتم و در ییل اگر دانش و تخصص داشته باشید آنها به شما در هر منطقهای که بخواهید شغلی میدادند. پس رفتم تا برای روانشناسی مشهور، جان دالرد، بیگاری کنم که متخصص رواندرمانی روانکاوانه بود و برای دو سال وظیفهی من پر کردن کتابخانهاش از مقالات چاپ مستقل بود اما به عنوان دستیار، ضبط جلسات درمان روانکاوانه روی نوار ویدئو و مقایسه نوارها با رونوشتها هم کار من بود. آن دوره دورهی کارآموزی عالیای در تئوری و پراکتیس بود و چیزهای زیادی به من آموخت. غرقش شده بودم. از طریق تجربهی خانوادگیام به آن رسیدم و بعد برای یک تابستان در یک تیمارستان به عنوان دستیار کار کردم.
پارکر: ارتباطات خانوادگیام مرا دور نگه میداشت. داستان درازی دارد. از وقتی که وارد سرویس سلامت همگانی شدهام هنوز هم کمی احساس عصبانیت میکنم. علاوه بر این در جنبش به اصطلاح «ضد روانپزشکی»، در کنار درمان و روانکاوی شرکت داشتم و هنوز هم در تیمارخانه:روزنامهای برای روانپزشکی دموکراتیک شرکت دارم. مردد بودم که آیا راه پیوند زدن درماندگی در سطح سوبژکتیویتهی فردی با ستمدیدگی اجتماعی از نقشمایهی «گروه» میگذرد یا نه. آن سطح از کار، با گروهها، مانند یک نقطهی میانجیگری آشکار به نظر میرسد. من دورهی مقدماتی در روانکاوی گروهی را در منچستر به پایان رساندم و در یک قدمی انجام آموزش روانکاوی گروهی قرار داشتم. من در دورهی دیپلم قبول شدم، اما در مورد لاکان نیز بیشتر مطالعه میکردم و سرانجام با روانکاوی لاکانی در منچستر همراه شدم. من چیزی اجتماعی میخواستم.
ممکن است اشتباه کرده باشم، هنوز هم ممکن است در اشتباه باشم، مشکلات زیادی دارد، سرانجام به این نتیجه رسیدم که که تمرکز لاکان بر ناخودآگاه به مثابه گفتمان دیگری راه را برای یک روانکاوی کاملاً اجتماعی باز کرده است.
یانگ: آیا مارکسیسم در آموزش لاکانی شما وجود داشت؟
پارکر: نه. نه در CFAR، مرکز روانکاوی و پژوهش فرویدی. نه، آموزش خوبی بود، اما مارکسیسم در آموزش نبود. نه. در یک کنفرانس CFAR اخیراً یک روانکاو سرشناس که بسیار تحسینش میکنم، مرا متهم به ارائهی شرحهایی قضاوتی کرد چرا که من آن شرکتکنندگان را وادار کرده بودم در تظاهرات ضدـترامپ شرکت کنند. بله ممکن است گفته باشم که «شما همه باید در تظاهرات حضور داشته باشید» اما در اینصورت به من گفته میشد که من باعث شدم افرادی که به تظاهرات نرفتند حس بدی داشته باشند. این مرد گفت که روانکاوان در ضیافتها چیزهای جالبی برای گفتن در مورد سیاست دارند. با من خیلی خوب رفتار شده بود و گرچه من یک مائوئیست نیستم مجبور شدم از یادآوری گفتهی مائو اجتناب کنم که انقلاب یک ضیافت نیست.
یانگ: این ما را به موضوع اصلیمان میرساند. من از شما خواستم تا من را متقاعد کنید که مارکسیسم در جنبههای مختلفی از آموزشها و فعالیتهای سازمانی در فرهنگ روانکاوی وجود دارد، تقریباً درک کردم. من آن را هیچ جا پیدا نکردهام.
پارکر: نه. به همین دلیل است که تداعیهای آزاد و روانکاوی و کنفرانسهای حوزهی عمومی که من در دههی ۱۹۹۰ در آن شرکت کردم، روزگاری بسیار مهم بودند. سپس پروژهی تداعیهای آزاد و آن کنفرانسهای حوزهی عمومی، آنگونه که من آن را درک میکنم، این بود که روانکاوی در سنت بریتانیایی و سازمانهای آن، میانه یا چپ میانه بود و مداخلهی تجددطلبانه و گفتگو با آن افراد توانست آن را بیشتر به سمت چپ بکشاند. صادقانه بگویم، من هرگز آن را نپذیرفتم اما این بحثهایی را که اتفاق افتادند بسیار جالب دیدم.
یانگ: اخیراً انگار که جوی مسموم بر ما غلبه کرده است. آیا متوجه این شدهاید؟
پارکر: بله. من باور دارم که ما جایی را که مارکسیستها و افراد روانکاوی بتوانند با همدیگر صحبت کنند از دست دادهایم. ما چندین بار تلاش کردهایم و ادامهی تلاشهایمان اهمیت دارد. برای مثال گروه کوچکی از ما، یعنی من و اریکا بورمان و دیک بلکول، دو روانکاو گروهی، از ۲ تا ۴ می در ۲۰۰۸ در موسسهی روانکاوی گروهی کنفرانسی دربارهی رواندرمانی رادیکال چهل سال بعد از می ۶۸ تشکیل دادیم. عنوان «رواندرمانی و آزادی: میراث می ۶۸» بود. مشارکت روانکاوان گروهی مهم بود. من هرگز علاقهام را برای آن رویکرد از دست ندادهام. حدس میزنم آن مسیری موازی با لاکان است، به مثابه شیوهای برای مخاطب قرار دادن بُعد اجتماعی سوبژکتیویته است. ما مقالاتی از روانکاوان داشتیم، اما آنچه برای من اهمیت داشت این بود که ما مشارکت سیاسی داشتیم، برای مثال پیتر تتچل در کنفرانس در مقام سخنران اصلی همراه ما بود. دیک بلکول مقالاتی را در نشر ویژهای از روزنامهی رواندرمانی و سیاست بینالمللی در ۲۰۰۹ گردآوری کرده بود.
اگر ما در مقام روانکاوان بخواهیم کار سیاسی رو به توسعهای انجام دهیم باید به لحاظِ سیاسی سازماندهی شویم. برای مثال، در ۲۰۱۶، شبکهی رواندرمانی رایگان، FPN، یک کنفرانس بنیانگذارانه در منچستر برگزار کرد که آن را «توجه به شکاف: رواندرمانی رایگان در دنیایی ناعادلانه» نامگذاری کرد. بسیاری از آنها که شرکت کردند، افرادی که آنها را رفیقهای سیاسیام خواهم نامید، تروتسکیست نیستند اما هیچ کس کامل نیست، امروزه از طریقِ FPN و ACP فعال هستند و علیه به کارگیری درمان به مثابه یک آپاراتوس رشتهای در برابر مدعیان سود و منفعت اعتراض میکنند.
ما در سال گذشته، ۲۰۱۷، کنفرانسی مشتمل بر حدوداً ۲۰۰ نفر در منچستر در کنفرانس روانپزشکیِ دموکراتیک تیمارخانه داشتیم، که در آن شرکتکنندهها در کنار آنهایی که از خدمات روانپزشکی استفاده میکردند رواندرمانگران و تعدادی روانکاو بودند. مضنونان همیشگی، اما چه کاری میتوانیم انجام دهیم وقتی که تعدادمان کم است. ما باید فعال بمانیم و در این نوع ابتکارات سیاسی از یکدیگر حمایت کنیم.
یانگ: ادغام هرگز به مرحلهی اجرا در نیامد.
پارکر: آن فضایی برای رادیکالها باز کرد و افراد روانکاوی توانستند دور هم جمع شوند.
یانگ: اصلاً آنها واقعاً توانستند به طور سازمانی دور هم جمع شوند؟
پارکر: نه. فکر میکنم باید روشن کنیم که روانکاوی چه چیزی به مارکسیسم و مارکسیسم چه چیزی به روانکاوی ارائه میکند. در هر دو مورد محدودیتهایی وجود دارند. روانکاوی چه چیزی به مارکسیسم ارائه میکند؟ من فکر میکنم ابتدا برداشت متفاوتی از سوبژکتیویته به رشتههای سازگارشوندهی بدبخت روانشناسی، روانپزشکی و جریانِ غالب رواندرمانی ارائه میکند. روانشناسی به عنوان یک رشته کاملاً ورشکسته و بیفایده است. بسیار خب برای کاپیتالیسم، که همزمان با آن توسعه یافته است، بسیار مفید است و این همان چیزی است که من در انقلاب در روانشناسی بحث میکنم اما برای رادیکالهایی که میخواهند کاپیتالیسم را مغلوب کنند بیفایده است. برداشت روانکاوانه از سوبژکتیویته، بسته به اینکه ما چگونه آن را با زیرکی به کار بگیریم، ممکن است با مارکسیسم، به مثابه امری دیالکتیکال و تغییرشکلدهنده، سازگار باشد. احتمالاً ولی نه لزوما. دوم، روانکاوی نقدی از سازمانها از جمله سازمانهای مارکسیستی ارائه میدهد که بسیاری از آنها برپایهی سلسله مراتب عمل میکنند. آن نقد، به خصوص از درون روانکاوی گروهی، با بحث سوسیالیستـفمینیستی که «شخصی، سیاسی است» هماهنگ است و فکر میکنم هر مارکسیسمی که لایق عنوان خود است باید بحثهای فمینیست را کاملاً بفهمد. سوم، خب این یک نکتهی منفی است که باید در مورد آن صریح باشیم؛ من میگویم که روانکاوی توضیحی کاملاً شکلیافته و متفاوت از جامعه ارائه نمیدهد. و نباید بدهد.
به اندازهی آن چیزی که مارکسیسم در اختیار روانکاوی میگذارد، فکر میکنم سه چیز بارز است. یکی آن که مارکسیسم توجه را به سوی اصالت تاریخی روانکاوی و بسیاری از ادعاهای مضحکی میکشاند که روانکاوان دربارهی کارشان به مثابه کاری علمی مطرح میکنند، این ایده که آنها حقیقتهای ثابت جهانشمولی را دربارهی طبیعت انسان کاوش میکنند. این چیزی است که لاکانیها و البته سایر روانکاوان، در مورد کتاب من روانکاوی لاکانی: انقلابها در سوبژکتیویته دوست نداشتند. بحث در آن جا این بود که لاکان به ما نشان داد فروید روانکاوی را ابداع کرد، ناخودآگاه را ابداع کرد، آن را «کشف» نکرد. ما باید روانکاوی را به لحاظِ تاریخی نوع خاصی از پراکتیس در نظر بگیریم، پراکتیسی مفید برای پرداختن به درماندگی، تحت شرایط بیگانهشدهی زندگیای که زیر سایهی کاپیتالیسم تجربه میکنیم. آن همیشه با ما نبوده و نخواهد بود. دوم من میگویم که مارکسیسم پراکتیس ما در کلینیک را با فعالیت انقلابی بیرون کلینیک تکمیل میکند. جایگزین آن نمیشود. این ادعای بسیار کوچکی است. و سوم مارکسیسم یک پراکتیس، پراکسیس، انقلابی است که جایگزین روانکاوی به مثابه یک پراکتیس سمپتوماتیک کاپیتالیسم میشود. این بدان معنا نیست که مارکسیسم یک جهانبینی است و اینکه ما یک روز در دنیایی مارکسیستی زندگی خواهیم کرد. امیدوارم این طور نباشد. ما از این نوع مُهملات در گونهای از مارکسیسم داشتهایم که به ایمان بروکراسیهای استالینیستی تبدیل شد.
مارکسیسم یک نقد پراتیک از جامعهی کاپیتالیستی، مرتبط با آن جامعه، است و هنگامی که ما سرمایهداری را سرنگون کنیم، انواع سیستمهای تئوریک دیگری را شکل خواهیم داد تا از این انواع متفاوت واقعیت سر در بیاوریم. به معنای دقیق کلمه نه «مارکسیستی» و نه «روانکاوانه». و نه مطمئنا ترکیبی از این دو.
یانگ: من از این گفتگو دریافتم که شما باور دارید تاریخ نشان میدهد که روانکاوی و مارکسیسم بعید است تا به ادغام تئوریک و/یا سازمانی برسند. فعلاً تمام کاری که میتوانیم برای انجامش امیدوار باشیم این است که دیالوگ میان آنها را زنده نگه داریم.
منابع
Parker, Ian (2007) Revolution in Psychology: Alienation to Emancipation. London: Pluto Press.
–––––– (۲۰۱۱) Lacanian Psychoanalysis: Revolutions in Subjectivity. London and New
York: Routledge.
–––––– (۲۰۱۴) ‘Psychotherapy under Capitalism: The Production, Circulation and
Management of Value and Subjectivity’, Psychotherapy and Politics
International, ۱۲(۳). pp. 166-175.
–––––– (۲۰۱۴) ‘Psychology politics resistance: Theoretical practice in Manchester’. In B.
Burstow, B. LeFrançois, and S. Diamond’ (eds). Psychiatry disrupted. (pp. 52-
۷۴). Montreal; McGill University Press.
––––––(۲۰۱۵) ‘Towards Critical Psychotherapy and Counselling: What Can We Learn
from Critical Psychology (and Political Economy)?’ in D. Loewenthal (ed.)
Critical Psychotherapy, Psychoanalysis and Counselling: Implications for
Practice (pp. 41-52). London: Palgrave.
––––– (۲۰۱۶) ‘Obsessionality, Order, Management: Psychoanalysis and Capitalism’,
CUSP: Culture-Subjectivity-Psyche, ۱, (۲), pp. 1-34.
––––– (۲۰۱۶) ‘The function and field of speech and language in neoliberal education’,
Organization, ۲۳, (۴), pp. 550–۵۶۶.
––––– (۲۰۱۷) ‘Marxist theory and psychotherapy’, in B.M.Z. Cohen (ed.) Routledge
Handbook of Critical Mental Health. London and New York: Routledge. (pp.
۲۴۴-۲۵۰).
––––– (۲۰۱۷) Revolutionary Keywords for a New Left. Washington and Winchester:
ZeroBooks