نویسنده: مهدی رفیع
رشد پدیدهی اتیسم در دهههای اخیر در ایران در خلأ تشخیصی و درمانی موجود نشانهی آن است که هنوز صورتبندی درستی از خود این مسئله در میان «واحدهای درمانی مربوط به اتیسم» وجود ندارد. از منظر لکانی افزایش آماری این پدیده در ایران دستکم نموداری است از دو مولفه: شکست راهبردهای سنتی «نام-پدر» و تغییر موضع جدید «سوژهی اتیستی» نسبت به «دیگری بزرگ». این دو امر بدین معناست که سوژهی اتیستی پیشاپیش مبارزهای تمامعیار را برای رد «عملکرد سنتی پدر» آغاز کرده است که هنوز در بخش قابل توجه از جامعهی ایرانی در جریان است. سردرگمی روانکاوان لکانی در تعیین موضع سوژهی اتیستی میان روانپریشی و تعیین ساختاری مجزا برای اتیسم، خود نشان از جایگاه لغزان پدیدهی اتیسم و رویکرد این سوژه نسبت به «نام-پدر» دارد. آن چه در این میان قابل توجه است تغییر «ماشین اجتماعی» جامعهی ایرانی در دهههای اخیر است که در بخش مهمی سبب شده است «نام-پدر» جایگاه سنتی خود را به سوی موضعی ترک کند که به «طرد نام-پدرِ»[۱] معروف در روانپریشی نزدیک است،اما دقیقاً همان پدیده نیست. سوژهی اوتیستی نه عملکرد پدر را کاملاً طرد میکند و نه مانند سوژهی رواننژند آن را واپس میزند[۲] و سپس میپذیرد، بلکه در این میان نوعی «گیرکردگی» روی میدهد که لکان آن را «چیزی منجمد» در رابطهی سوژههای اوتیستی و روانپریش با زبان مینامد. به نظر میرسد باید در این جا تَرم چهارمی را به سازوکارهای سهگانهی لکانی «طرد، واپسزنی و انکار» افزود که در نظام لکانی به ترتیب سازندهی ساختارهای روانپریشی، رواننژندی و انحراف هستند. طردِ ابزارهای نمادین در سوژهی اُتیستی سبب میشود که محور تصویری نیز دچار اختلال شود،با این حال این محور همچنان به صورت معیوب کار میکند. اتفاقی که در این مورد میافتد شکلگیری نوعی «دال تصویری» یا به عبارت بهتر «نشانهی تصویری» به جای «دال نمادین» و «دال واقع» است. در سوژهی روانپریش طردِ نام-پدر از بُعد نمادین (به شکلی کلاسیک در تبیین فروید و لکان) سبب بازگشت آن در امر واقع به صورت «دال واقع» یا همان توهمی میشود که سوژه را با دالِ بدون مدلول مواجه میسازد. در رواننژندی واپسزنی˚ سبب «بازگشتِ واپسزده» یا «دال نمادین» میشود. در سوژهی اُتیستی آن چه وجود دارد «دال تصویری» است که نتوانسته خود را به طور کامل از دیگری بزرگ جدا کند، از این روست که نه طرد،بلکه نوعی «وازنش» (rejet) عملکردِ پدر وجود دارد، که جایی میان امر واقع و امر نمادین در قلمرو مخدوش تصویری میایستد؛به نظر میرسد آن چه در اتیسم روی میدهد نه طرد نام پدر،بلکه وازنشِ نام-پدر است. در اتیسم شکل پیچیدهای از نفی در نفیِ نام-پدر وجود دارد که در واژهی فرانسوی “rejet” مستتر است، سوژهی اتیستی نفیِ نام-پدر را با نفیی مضاعف در پیچیده و آن را دوباره دورتر میبرد که سبب میشود شیوهی برخورد او به نام پدر به «طرد» آن نزدیک باشد، اما این دقیقاً طرد نیست. بنابراین، اگر در روانژندی، «نفی» (négation)، در انحراف، «انکار» (dénégation) و در روانپریشی، «طردِ» (forclusion) نام-پدر وجود دارد، در اوتیسم با «وازنش» (rejet) نام پدر مواجهایم. از این روست که بهتر است «اتیسم» را به منزلهی ساختاری مجزا صورتبندی کنیم که تا حدودی از روانپریشیهای کلاسیک جدا میشود. آنچه سوژهی اُتیستی عملاً در اختیار دارد، ابزارهای تصویری آسیبدیدهای است که با آنها تلاش میکند «ابژه a » را ایجاد کند، ابژهای که سبب جدایی سوژه از دیگری بزرگ شده و میل را در سوژهی اتیستی برمیانگیزد. تمام مسئلهای که امروز مفهوم نام-پدر با آن مواجه است این است که چگونه بدون «بازگشت» به شکلهای سنتی نام-پدر، گذار و عبور از ادیپ ممکن میشود.کودک اوتیستی بحرانی را در حوزهی کهنِ عملکرد پدر آشکار میکند که نشان از نوعی «خلاقیت اتیستی» دارد؛ کودک اتیستی برخلاف رواننژند و روانپریش میان تن دادن به و طرد «نام-پدر» نمیایستد، او در پی ابداع «کورهراهی جدید برای گذار از ادیپ» است که برگذشتن از آن آسان نیست. در این جاست که لکان با مفهومِ «نامهای پدر» به شیوهها و راههای متفاوتی اشاره میکند که برای گذر از «گردنهی ادیپی» وجود دارد، نه «یک نام» بلکه «نام-های پدر» وجود دارند که موضعهای متفاوت گذار سوژه از تنگناهای ادیپی هستند. آفرینش سوژهی اتیستی از آن روست که میخواهد راه متفاوتی را برگزیند که او را خارج از سه شیوهی غالب برخورد به نام-پدر قرار میدهد: رواننژندی، روانپریشی و انحراف.
نخستین مسئلهای که درمانگران حوزهی اتیسم در ایران باید بدان توجه کنند این است که رشد اتیسم نشان از آن دارد که سوژههای جدیدی که در حال کنارگذاشتن «نام-پدر» سنتیاند در حال افزایشاند و حوزهی دیگری بزرگ برخلاف آن چه به نظر میرسد پدیدهای ثابت و ایستا نیست. ماشینهای اجتماعی و ماشینهای میلگر همانگونه که دلوز و گتاری نشان دادهاند «درونماندگار» یکدیگر اند. از سوی دیگر، عملگران حوزهی روانکاوی باید این مسئله را همواره مد نظر قرار دهند که «ساختارهای بالینیِ» کلاسیک فرویدی و لکانی پدیدههایی ازلی و ابدی نیستند و با تغییر ماشینهای اجتماعی تغییر میکنند، مسئلهای که اغلب در روانکاوی ساختارگرا یا آن چه گتاری «روانکاوی سنتی» (Guattari,1992) مینامد، غایب است. اندیشمندان حوزهی مسائل روانی باید همیشه قادر به پیشگویی تغییرهای آتی حوزهی دیگری بزرگ باشند که خود˚ بخشی از ماشینهای اجتماعی است، از این روست که خودِ ساختارها تابع «تغییر موضع سوژهها نسبت به دیگری بزرگ»اند، که خود˚ تابع تغییرات «ماشین اجتماعی» است. با این حال اشتباه خواهد بود اگر تصور کنیم همین ساختها ممکن است به شکل آنی و بدون پیشزمینه در مدت زمانی کوتاه یکسره تغییر کنند. اما نباید این را نیز از نظر دور داشت که آهنگ تغییر سرعتها در حوزهی اجتماعی در نیم قرن گذشته بسیار بیش از گذشته بوده است. ما امروز با همزیستی چینهها،لایههای متفاوت و دورههای مختلف زمانی در «چینهشناسی روان»[۳] مواجهایم، چینههایی که نشان از فشردگی وضعیتهای درهمتنیدهی روانی، اجتماعی، زیستمحیطی و… دارند. امروزه «رواننگاران»[۴] باید قادر به ارائهی نوعی نقشهنگاری «جوی» از تغییرهای آتی حوزهی اجتماعی باشند تا بتوانند پیشاپیش ساختهایی را حدس بزنند یا پیشگویی کنند که در آیندهای نزدیک به وقوع میپیوندند، تغییر موضعهای سوبژکتیو در حوزهی ماشینهای اجتماعیی که دیگری بزرگ را تعیّن میبخشند.
در اینجا برای تبیین درمان اتیسم در شکل جدید آن، خارج از شکلهای کلاسیک یا ساختارگرای روانکاوی، یاریی هنری از سینمای موج نو فرانسه، و به طور خاص از فیلمساز نه چندان شناخته شدهی آن یعنی ژاک دِمی[۵]، میگیریم، برای طرح مفهومی که میتوان آن را «موسیقایی کردن فضا» نامید. در فیلم چترهای شِربورگ، دِمی موفق میشود«ضربآهنگهای جدید جوّیی» برای مقابله با آسیبهای روانی بیافریند. اتیسم تلاشی برای یافتن یک ضربآهنگی جدید فضایی برای خروج از ترومای ادیپ است که در شکست نام-پدرِ سنتی گشوده شده است. «چتر» در این جا دیگر کارکردی نمادین ندارد، بلکه به نشانهای بدل میشود که به مثابه «سپر دفاعی سوژه» در برابر «امر واقع» سربرمیآورد. واژهی “parapluie” (چتر) در زبان فرانسوی از دو جزء”para” (به معنای حمایت کردن، دفاع کردن در برابر چیزی یا «ضد» و «در برابر» است) و “pluie” (به معنای بارش و باران) تشکیل شده است. اما، خود پیشوند “para” به معنای «در کنار» و «شبیه» هم هست. این بدین معناست که راهبرد دفاعی سوژهی اتیستی میتواند «بهرهگیری از حوزهی دیگری بزرگ و چرخاندن آن علیه خودش باشد»، درست کاری که «گی» شخصیت فیلم چترهای شربورگ میکند و «واژهی شربورگ» را علیه کارکرد اولیهی خود میچرخاند، با مونث کردناش (Cherbourgoise) و تبدیل آن به سوخت جدیدی برای آفرینش و «جهش وجودی» ( «پمپ بنزین» به جای «چتر فروشی»). راهبرد سوژهی اتیستی ممکن استچرخاندن «نام(های)-پدر» به سوی وضعیتهایی باشد که در آن «شبه/ضدِ نام-های پدر» را ساخت که سوژه را، با آفریدن “Para-noms-du-père” (پارا-نامهای پدر)[۶]، از درماندگی و ناتوانیِ خروج از بنبست ادیپی میرهاند. این جایگزینها همان حلقهی چهارمی هستند که برای گره زدن سه نظم تصویری، نمادین و واقع مهیا شدهاند، و به سوژهی اتیستی اجازه میدهند، «پدر یا پدرهای خویش را در وضعیتهایی جدید» خلق کند، دقیقاً در همان معنایی که آنتونَن آرتو میگفت: «من پدر و مادر خود هستم». این آفرینش دوبارهی معنای پدر است که با همهی سنگینی آن در وضعیت معاصر به اتیسم و روانپریشیها واگذار شده است.
دومین یاری نظری برای یافتن راه علاج اوتیسم با توجه به مسئلهی نام-پدر را از کتاب تفاوت و تکرار دلوز میگیریم (مطابق همان عبارت-چراغ راهنمای لکان که در نشستی خطاب به دلوز میگوید: «آن چه بدان نیاز دارم کسی هم چون شماست») جایی که دلوز با ارجاع به «نبوغ لایبنیتز» و «امر تفاوتیابنده» (دیفرانسیل)، واژهای ابداعی را معرفی میکند: “vice–diction” (جای-گفت، یا گفتار جایگزین) (Deleuze,1993:357). دلوز این اصطلاح را دقیقاً در بحث از تفاوت و در فاصلهگیری از بافت هگلی مفهوم “contra-diction” (تناقض، پاد-گفت) پیش میکشد. روشن است که در این نوواژه جز نخست، “vice”، جایگزین “contra” (نقض=پاد= ضد) شده است. “vice”در لغت به معنای «جانشین»، «به جای»، «در مکان» و… است و در واژگانی مانند “vice-president” (معاون رئیس جمهور) و “vice-versa” («برعکس»، که در اصل به معنای «نظم تغییر داده شده» است) و غیره وجود دارد. با در نظر گرفتن این اصطلاح دلوزی و یاری نخستین از ژاک دِمی اکنون باید گفت که نام-پدر به مثابه یک “para-pluie” (ضد/شبهِ باران یا همان چتر) در مقابل «ژوییسانس بیمهار»، به یک “vice-pluie” (باران-جایگزین) بدل میشود و بدین ترتیب امکان طرح «جایگزینهای-نامهای-پدر» (vice-noms-du-père) در مورد اتیسم به مثابه یکی از راههای ممکن علاج گشوده میشود.
ما این دو مرحله را که یکی «سلبی» و دیگری «ایجابی» است به مثابه بدیلها یا فراالگویی[۷] برای خروج از «بحران نام-پدر» در نظر میگیریم که راهحلهایی متفاوت برای عبور از «نام-پدر» سنتی در گذار از ادیپ هستند. از این رو دو امکان رویاروی سوژهی اتیستی برای خروج از تقابل رواننژندی/روانپریشی وجود دارد: ۱- «پارا-نامهای پدر» و ۲- «جایگزینهای-نامهای پدر».
در اینجا موضع روانکاوان لکانی و… پیشاپیش در معرض نوعی رویکرد اخلاقی و داوری عرفی قرار دارد، آیا آنها میخواهند سوژه را به «نام(های)-پدر سنتی و مدرن» بازگردانند یا به او اجازه میدهند تا نامهای پدر خود را خلق/خلع کند؟ مانند جویس که در شبزندهداری فینگنها امر روانی و امر اجتماعی-سیاسی را، با زنده کردن تاریخ ایرلند در رابطه با جنبشهای ضد-استعماری، با عبور از «نامهای پدر» به «نامهای تاریخ»، به هم پیوند میزند. آیا اتیسم میتواند نامهای تاریخِ خود را بیافریند و از نامهای مستعمل و تحمیلگر عبور کند، آیا با اتیسم و روانپریشیها امکان گذار به بشریتی جدید ممکن میشود، بشریتی که با «فراانسانِ» (Übermensch) نیچه وعده داده شده بود، و دلوز و گتاری بر آن بودند تا با الهام از «تجربهی استعلاییِ» آر.دی لیینگ- روانپزشک اسکاتلندی و از رهبران جنبش ضد-روانپزشکی- در کتاب سیاست تجربه، با «شیزوفرنی درونماندگارِ» جهان دریچهای بر آن بگشایند؟
پانوشتها:
۱-foreclosure of the name-of-the-father
۲-repress
۳-stratigraphy of psyche
۴-psychographers
۵- Jacques Demy
۶-پیشوند «پارار» در زبان اوستایی و فارسی باستان ریشهای مشترک با “para” در یونانی دارد.
۷-metamodelization
منابع:
Deleuze, G, Différence et répétition, Paris : PUF, 1993, septième édition.
Guattari, F, Chaosmose, Paris : Galilée, 1992.